دلنوشته های من

برکه ای در همین نزدیکی ست

با نیلوفری در آن

در انتظار دیدار ساحل

آه

چه انتظاری عبث

هرگز نشود این دیدار

تا زمانی که اشک برگهایش در برکه جاریست

نرسد به ساحل

آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای 
سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ 
روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر 
وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برنج در 
مقابلش قرار داشت ، آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود ! گلویم 
رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم : چرا چندتا قاشق گنده نمی خوری ؟ فقط 
بخاطر بابا عزیزم ! آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک 
کرد و گفت : باشه بابا ، می خورم ، نه فقط چند قاشق ، همشو می خوردم ولی 
شما باید … آوا مکث کرد !!! بابا ، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم ، 
هرچی خواستم بهم میدی ؟ دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و 
گفتم ، قول میدم ، بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم ! ناگهان مضطرب شدم و 
گفتم : آوا ، عزیزم ، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار 
کنی ! بابا از اینجور پولها نداره ! باشه ؟ 
آوا گفت : نه بابا ، من هیچ چیز گران قیمتی 
نمیخوام ! و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو خورد ! در سکوت از دست همسرم و 
مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن عصبانی بودم 
! وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد ؛ انتظار در چشمانش موج میزد . همه ما 
به او توجه کرده بودیم و آوا گفت ، من میخوام سرمو تیغ بندازم ، همین 
یکشنبه !!! 
تقاضای او همین بود !!! 
همسرم جیغ زد و گفت : وحشتناکه ! یک دختربچه 
سرشو تیغ بندازه ؟ غیرممکنه !!! گفتم : آوا ! عزیزم ، چرا یک چیز دیگه نمی 
خوای ؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین میشیم . خواهش می کنم ، عزیزم ، 
چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی ؟ 
سعی کردم از او خواهش کنم ولی آوا گفت : 
بابا ، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود ؟ آوا اشک می ریخت و 
میگفت شما به من قول دادی تا هرچی میخوام بهم بدی ، حالا می خوای بزنی زیر 
قولت ؟ 
حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم و 
گفتم : مرده و قولش !!! مادر و همسرم با هم فریاد زدن که : مگر دیوانه شدی ؟ 
آوا ، آرزوی تو برآورده میشه !!! 

صبح روز دوشنبه آوا رو با سر تراشیده شده و صورتی گرد به مدرسه بردم ! دیدن 
دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشایی بود . آوا بسوی من 
برگشت و برایم دست تکان داد و من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم . 
در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و 
با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت : آوا ، صبر کن تا منم بیام !!! چیزی 
که باعث حیرت من شد ، دیدن سر بدون موی آن پسر بود ، با خودم فکر کردم ، پس 
موضوع اینه !!! خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو 
معرفی کنه گفت : دختر شما ، آوا ، واقعا فوق العاده ست و در ادامه گفت : 
پسری که داره با دختر شما میره ، پسر منه ! اون سرطان خون داره !!! زن مکث 
کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه و ادامه داد : در تمام ماه گذشته هریش 
نتونست به مدرسه بیاد و بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست 
داده ! نمی خواست به مدرسه برگرده ، آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه 
قصدی داشته باشن مسخره ش کنن . آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که 
ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده !!! اما ، حتی فکرشو هم نمی کردم که 
اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه !!!!! 
آقا ! شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین ! 
سر جام خشک شده بودم و شروع کردم به گریه کردن !!! 

pouya heydari





دلم هوس یک دوست قدیمی کرده
  
یک رفیق شش دانگ
 
یک آرام دل
 
کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده 
 
ودیگر محک زدن وزیرو رو کردنی در کار نباشد
 
رفیقی که من نگویم و 

او بشنود 

بخندم وحجم بغض را در خنده ام ببیند 
 
رفیقی که بگویمش برو امـــــــا 

بــــــــــــــماند  

ونرود ....

pouya heydari




سوگند به زیبایی چشمهای عاشقت

که برق نگاهت دلم را ربود

و عاشقم کرد تا انتهای زیستن

و تا واپسین ثانیه های نفس کشیدنم عاشقت می مانم

قسم به اشکهایم

اشکهایی که جاری شد بر چشمهایم از دوریت

که لحظه لحظه با عشق تو را باریدم در شادی و غم در ناراحتی و شادی

خیال با تو بودن مرا بس است

 پس نگیر خیال با هم بودنمان را از قلب کوچکم

بگذار دلخوش کنم به همین خیالها

بگذار بگویند دیوانه است

خیالی نیست وقتی خیال با تو بودن را در سر میپرورانم

تو مهربانترین تصویر زندگیم هستی تصویری که ثانیه ثانیه های بودنم را رقم میزند

گاهی دلهره میگیرم مبادا پلک بزنم و دیگر تصویر عشق را بر چشمانم نبینم

و این کابوس بی تو بودن مرا لحظه ای رها نمیکند

ای بهترین آواز سرزمین مادریم

ای آرامش بخش ترین عشق زمینی

ای امن ترین آغوش عاشقانه

من نفسهایم به نفسهایت گره خورده

 نگیر از من نفس کشیدنهای عاشقانه را

 دوستت دارم تا بیکران زیستن

pouya heydari




منم یواشکی...


همه ی آدم ها برای خودشون یک چیزِ یواشکی دارند ؛

یک اتفاقِ یواشکی یا....

 یک حسِ یواشکی یا....

 یک آدمِ یواشکی یا....

و شاید هم یک عشقِ یواشکی …

سلامتی هر چی یواشکی …
pouya heydari





ﻫﯿﭽﻮﻗت ...


ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !


ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ

 

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ هیچکس ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺪﺍﺭﯼ …


pouya heydari


رمان شهرزادقصه گوی من



ژانر : عاشقانه…جنایی


شخصیت های اصلی :


۱-شهرزاد فرخزاد
۲-آرین مجد
۳-شاهد امیری
۴-ستیلا سعیدی


خلاصه فاز اول :


همون جایی که شاهزاده قصه
همیشه دختر فقیر و می خواست
همون شهری که قد خود من بود
از این دنیا ولی خیلی بزرگتر 
نه ترس سایه بود نه وحشت باد
نه من گم می شدم نه یه کبوتر


مقدمه :


شهرزاد…زاده ی این شهر بزرگ…کاش میدونستی این کار
ت چطور سرنوشتتو تغییر میده…کاش وارد اون خونه نمیشدی…کاش…


دانلود






رمان ماکه شانس نداریم...



خلاصه رمان: دختری به اسم لعیا که به تازگی برای کار به یک فروشگاه شیک و معروفی رفته اوایل ورودش بوده که....

موضوع : نسبتا طنز 

نویسنده:خانم طلا 

دانلود





رمان درچشم من طلوع کن



رمان در چشم من طلوع کن نوشته خانوم اعظم طیاری است.


خیلیا هستند دنبال رمان هایی که پایان رمان شیرین و خوب تموم بشه. این رمان از رمان هایی هست ک پایانش خوبه !


دانلود





رمان امتحان عشق



خلاصه رمان : مثل تمام داستان های دنیا ، یه دختر و یه پسر ، اما یه فرق کوچولو داره.

 

یلدا و کارن قصه ی من ۴ سال با هم دوستن ، ۴ سال خاطرات خوب و قشنگشونو با هم دارن.

 

۶ ماه هم به عنوان نامزد کنار همدیگه میمونن تا اینکه یه نفر این وسط مخالفت میکنه…

 

یلدا و کارن توی هر لحظه کنار من بودن و باهاشون زندگی کردم.


دانلود





رمان هیما



خلاصه رمان:


هیما بختیاری!نوه خان بابا ! خان یکی از روستا های شمال کشور! دختر شاد و سرزنده ایی که باعث شادی همه میشه امام دلی پر غم و حسرت داره.
دختری که یه جورایی زندگی دخترای خون بس رو سامان میده و لی خودش زندگیش از همه نا به سامان تره.
هیمای قصه ما کلا کارش با خون بسه.
این بار برای برادرش خون بس گرفته میشه و این دختر خانوم سعی میکنه کاری کنه که عروس خون بس توی دل برادرش جا باز کنه.
از یه طرف دزدیده شدنش توسط یه نفر که حتی فکرشم نمیکنه باعث میشه یه صفحه از زندگیش ورق بخوره.حالا چی میشه نمیدونم!اما زیاد با آرامش نیست این دزدیده شدن.برای هیمای قصه من خیلی سخته.شکنجه شدن براش غیر قابل تحمله!این دزدیده شدن.یه استاراته که هیما از همه دور بشه و بره شیراز و توی شیراز هم بخاطر باهوش بودنش وارد یه باند خلافکار میشه.


ژانر: دزد و پلیسی، غمگین، هیجانی، کمی هم کل کلی..پایان خوش



دانلود





رمان هنوزم باهاتم



خلاصه رمان : آنیل دختری روستایی که پرستاری قبول شده و میاد تهران…

 

بعد از یه سری ماجراها که در رمان گفته میشه با یه آقای وکیلی برخورد میکنه و …


دانلود





رمان اتاق کاهگلی




خلاصه رمان:


بر اساس رویداد های واقعی هست … موضوع اصلی هم واقعیه … یک اتاق کاهگلی که هر کسی در اون اقامت میکنه اتفاق های بدی براش می افته … یک اتاق نفرین شده … با اتفاق هایی که قبل و بعدش می افته ….


دانلود





رمان عشق شفق



خلاصه رمان:

دختری به نام شفق که سرکش مغرور یادگرفته رو پای خودش بایسته میشه گفت بداخلاقه پرستار ه وتوی بیمارستان کار میکنه  بایه پسری که بدون اجازه وارد اتاق استراحتش میشه دعوا میکنه بدون این که بدون اون پسر یکی از .....

خودتون بخونین

زیر18 سال نخونین

نه بخونین دیگه حالا مثلا من بگم نخون نمیخونی  

هییییی



دانلود





رمان تلافی واما...عشق



خلاصه رمان:

داستان در مورد نفسه یه دختر سرد که تنهاس و به اجبار میره پیش عموش زندگی کنه در صورتی که با پسر عموش مثه کارد و پنیرن .

اما قضیه اینه که اینجا یه مالکیت داریم که حق شاهکاره ، پسر عموی نفس .
در عین نفرت مالک نفسه . یکم عجیبه اما خوندنش می ارزه به دونستنش .
اما شاهکار قلب ِدانشگاه ـه ، مردی که با دوستاش لقب خوش تیپای دزد رو دارن و دل می برن …



دانلود







pouya heydari





دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم …


می آید و می ماند …


و به تنهاییم پایان می دهد …


امد …


رفت …


و به زندگیم پایان داد …

pouya heydari